( 136)دزدکی از مارگیری مار برد |
|
زابلهی آن را غنیمت میشمرد |
||
( 137)وارهید آن مارگیر از زخم مار |
|
مار کشت آن دزد او را زار زار |
||
( 138)مارگیرش دید پس بشناختش |
|
گفت از جان مار من پرداختش |
||
( 139)در دعا میخواستی جانم از او |
|
کش بیابم مار بستانم از او |
||
( 140)شکر حق را، کان دعا مردود شد |
|
من زیان پنداشتم، آن سود شد |
||
( 141)بس دعاها کان زیانست و هلاک |
|
وز کرم مینشنود یزدان پاک |
شبیه این حکایت در مرزبان نامه (باب دوم) آمده است. خلاصه آن اینکه: برزگرى با مارى آشنا شد و مدتى با او بود تا روزى مار را دید از سرما فسرده، آن را بر گرفت و در توبره نهاد و بر سر خر آویخت.
مار از نفس گرم خر جان گرفت و خر را زخمى زد و بکشت.
دزدک: دزد پست(که ،برای تحقیر است).
مردکى خشک مغز را دیدم رفته در پوستین صاحب جاه
(سعدى)
غنیمت: چیزى که بىرنج به دست آید .
پرداختن: تهى کردن، خالى ساختن.
از جان پرداختن: جان از او گرفتن، بىجان کردن.
از او: ضمیر در نیم بیت اول راجع به خداست و در نیم بیت دوم راجع به دزد.
( 136) دزدى مارى را از مارگیرى دزدیده و از ابلهى گمان مىکرد غنیمتى بدست آورده. ( 137) مارگیر از شر مار خلاص شده و مار دزد را گزیده هلاک نمود. ( 138) مارگیر جسد او را دیده و شناخته گفت این شخص را مار من بىجان کرده است. ( 139) من دعا مىکردم که دزد را پیدا کرده مار را از او بگیرم. ( 140) شکر که دعاى من مستجاب نشد من گمان مىکردم که از مردود شدن دعا زیان مىبرم در صورتى که بسود من بوده. ( 141) بلى دعاهائیکه باعث زیان و هلاکت است خداى تعالى بکرم خود آنها را مستجاب نمىکند.
مولانا بر این باور است که : این مال که همواره آتش میل و کشش را در دل انسانها شعلهور میکند و آنان را با انگیزهْ فراوان بهسوی خود میکشد و بر سر دستیابی بدان، به رقابت و پیشدستی میپردازند و از هم میربایند، در واقع چون ماری است، زهرآگین که زهر را به تباهی و فجور خود را در عروق جان آدمی میریزد و حیات روحی و اخلاقی را از او باز میستاند.نظیر دزدیدن مارگیری، ماری را از مار گیر دیگر،
وقتی دزد، مار را از من ربود، با دل و جان از خدا میخواستم که دزد مارم را پیدا کنم و آن را از او پس بگیرم. سپاس خدا را که دعایم مورد اجابت قرار نگرفت. من ابتدا این حادثه (عدم اجابت دعا) را زیانی بر خود میپنداشتم، ولی دریافتم که این مسئله؛ برای من سود فراوانی داشته است. بنابراین انسان چون از راز پیش آمدها آگاه نیست، پستیها و ناخوشیها را براى خود بلایى مىپندارد و دست به دعا بر مىدارد تا خدا آن ناخوشایند را از او بگرداند حالى که آن چه را زیان مىپندارد سود اوست و آن چه را ناخوش مىانگارد بهبود او. چنان که در قرآن کریم است:«وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»:ای بسا چیزها که شما ناگوارش شمرید، ولی به راستی برای شما خیر و گواراست و بسا چیزها که دوستش میدارید، ولی در واقع نسبت به شما زیان و گزند است، و خداوند به سرانجام امور داناست و شما نمیدانید. [1] بسیاری از دعاهایی که انسان برای خود میکند، در واقع موجب هلاکت و تباهی اوست، ولی چون به حقایق امور علم ندارد، مصرّانه برآورده شدن آن را از خدا میخواهد؛ امّا حضرت حقتعالی که پاک و منزّه است، از روی کرمش این قبیل دعاها را قبول نمیکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |